زمینم شور زار است و و آب شور ناپیدا
دلم جان می ستاید هم از این گریه و زاری را
گل درد دلم غنچه ببسته باز هر گز نیست
اگر صد مطربی آید سیاه پوشیده از غم ها
دلم در پوش یک ظرفی و دردم جای سوزش را
غمم چون روز یک برفی و جانم سایبانش را
در این دوران تکراری ندارد روی خوش جاسم
همش در زار و نالیدن ثعالب یار سازش را
شبم تا صبح بیدارم و فانوسم که خاموش است
زبس در ناله و زارم و قاموسم که پر جوش است
شکایت کرد محرابم از این چرخیدن جسمم
چه خوش خوابم و خوشحالم اگر یارم در آغوش است
همش باران دلتنگی به دشتم خون می بارد
دلم آشفته در برگی گل زیتون می کارد
دل آزرده شدم غمگین از این درد زمانه را
که این عشق دو آهنگی مرا مجنون می سازد
جاسم ثعلبی 08/10/1390
:: برچسبها:
غزلیات شور ,
:: بازدید از این مطلب : 1338
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0